معني هستي را چشيددر ره نا منزلي در منزلت ماوي گزيد
با تو آسان مي شود
از در بدر بودن گريخت
سر به روي زانوان
از بي کسي اشکي نريخت
اي طلوع هستي ام
آسان چه تابيدي بتاب
سر به روي سينه ام
تا جان به تن دارم بخواب
از طلوع هستي ات نوري به شبهايم بريز
تا ابد با من بمان از من و عشق مگريز
دلم براي كسي تنگ است كه طلوع عشقش را به من هديه داده است
دلم براي كسي تنگ است كخ با زيبايي كلامش مرا در عشقه خود غرق مي كند
دلم براي كسي تنگ است كه تنم اغوشه گرمش را مي طلبد
دلم براي كسي تنگ است كه......
دوست دارم فراوون ولی نمیدونی هنوز
نظرات شما عزیزان: